نگاه خوش شانس

نگاه خوش شانس

نگاه خوش شانس

نگاه خوش شانس

ترمیم نور وجود

احساس گناه و تقصیر:

احساس گناه نور وجود را از بین می برد چون باعث ایجاد احساس تاریکی در درون می شود. احساس گناه حال خوب لحظه ی حالمان را خراب می کند . احساس گناه دو نوع است. احساس گناه کاذب و احساس گناه صادق.

احساس گناه کاذب :

بعضی وقتها دیگران در ما ایجاد احساس گناه کاذب و بی مورد می کنند و ما را به یک ماشین احساس تقصیر تبدیل می کنند. ماشینی که سوخت آن احساس تقصیر است و تا از این سوخت پر می شود به راه می افتد و کارش فقط نابود کردن حال خوش ماست!هر وقت احساس گناه کاذب است ما باید ریشه ی آن را در درونمان پیدا کنیم تا بتوانیم با این احساس گناه بی مورد مقابله کنیم.

_ ممکن است این احساس گناه به خاطر صفتی در نیمه ی تاریک خودمان باشد!

مثلا" دوستی که بارها حق دوستی را برای او ادا کرده اید از شما می خواهد نصفه شب دنبال عمه اش به فرودگاه بروید و او را به شهر بیاورید! مشکلی هم برای رفتن ندارد و شما می دانید که خودش می تواند این کار را بکند.دلتان می خواهد به او نه بگویید اما احساس گناه به شما دست می دهد! اگر بله هم بگویید حالتان از خودتان بد می شود که چرا نمی توانید مانع سو استفاده کردن دیگران از خودتان بشوید. اینقدر بخشش هم در وجودتان نیست که بخواهید برای دادن عشق بی قید و شرط این کار را بکنید!

 

 

خوب این احساس گناه از نوع کاذب است و به خاطر صفت نقص داشتن در وجود شماست. وقتی ما احساس می کنیم نقصی در درونمان داریم  و به اندازه ی کافی خوب نیستیم فکر می کنیم فقط وقتی خوب هستیم که دیگران تاییدمان بکنند! بنابراین اگر " نه " ای بگویید که باعث عدم تائید دیگران بشود، احساس گناه پیدا می کنید! خوب پیداست باید در این موارد تمرین نه گفتن کنید و بعد روی نیمه ی تاریکتون کار کنید تا ریشه ی قضیه را خشک کنید.

 

_ احساس گناه ممکن است به خاطر اتفاقات بی نیاز از احساس گناه ایجاد بشود.

مثلا" در مهمانی لیوان از دستتون می افته و می شکنه. بله! اتفاق بدی افتاده! اما اینکه احساس کنید یک موجود دست و پا چلفتی بی ارزش هستید را به شرایط ایجاد شده اضافه نکنید! اینجا راهش پذیرفتن اینه که همه ی ما انسان و جایزالخطا هستیم. نهایتا" می تونید همتتون رو جزم کنید و لنگه ی لیوان شکسته شده رو پیدا کنید و بخرید و به صاحبش بدید. همین!

 

_ احساس گناه از نوع کاذب می تونه به شکل یک توطئه ی نا آگاهانه یا آگاهانه از طرف دیگران باشه!

نا آگاهانه مثل نگاههای ملامت بار والدین یا دیگران در مواردی خاص که گناهی مرتکب نشدین.و آگاهانه اش مثل زمانی که مثلا" می رید هتل و می خواین ساک دستی کوچیکتون رو تا دم در اتاقتون که ته راهروئه ببرین و به کمک هم نیاز ندارین. پیشخدمت به زور ساکتون رو می گیره و می خواد کمک کنه تا انعامی بگیره.در این صورت اگه واقعا" می خواین عشق بی قید و شرط بدین عیبی نداره هر پاداشی رو به اون بدین اما اگه بعد از دادن پول به اون از خودتون حرصتون می گیره و اگه بهش انعام ندید هم دچار احساس گناه کاذب می شید پس بهتره تمرین کنید همون اول بسم الله بتونید به پیشخدمت بگید که  " من برای کاری که نخوام، انعام هم نمی دهم! " در واقع " نه گفتن " در مواردی که حق دارید نه بگید می تونه شما رو از احساس تاریکی بعد از انجام عمل، نجات بده! و جزو قوانین حرمت به خویشتن و احترام گذاشتن به حق الهی خودتونه!

خوب! احساس گناه صادق چیه؟

احساس گناه صادق : مثل یک آژیر خطر می مونه که بعد از انجام یک کار یا نیت بد در ما ایجاد  میشه. این همون چیزیه که در دین بهش می گن : نفس لوامه. آقای تنه کار در کتاب " برگرد میان جاده " می گوید : " نفس لوامه مثل یک رستاخیز کوچک می ماند چون همان طور که در رستاخیز خداوند هم شاهد و هم قاضی و هم مجری حکم است، نفس لوامه یا همان عذاب وجدان بعد از هر عمل انسان را وارد یک رستاخیز کوچک می کند. رستاخیزی که قاضی و شاهد و مجری حکم خود وجدان و نفس لوامه انسان است. "

احساس گناه مثل احساس درد است. خداوند احساس درد را آفریده تا شما به سراغ درمان درد بروید .اگر احساس درد وجود نداشت میخ ده سانتی اینقدر در پای انسان می ماند تا او را با عفونت بکشد! بنابراین احساس درد مثل یک آژیر خطر می گوید بدو برو خودت را درمان کن! احساس گناه صادق هم همین طور است و مثل یک آژیر خطر به ما می گوید: بدو برو نور وجودت را پس بگیر! گناه وجودت را تاریک کرده است!

بنابراین وقتی احساس گناه در ما ایجاد می شود اول باید آن را بررسی کنیم که آیا از نوع صادق است یا کاذب. اگر از نوع صادق بود تنها راه آن جبران گناه است والا نه شریعت و نه قوانین توانگری احساس گناه بی ثمر را که به جبران گناه و اشتباه منتهی نشود ، تائید نمی کنند. در این موارد ما باید به خود تاکید کنیم که رفتار بد بد است اما دلیل نمی شود ما بد باشیم! ما در بچگی به فرزندانمان می گوییم " تو بد هستی ! " در حالی که این اشتباه است! تو بد هستی یعنی تو قابل دوست داشتن نیستی! یعنی تو لایق دریافت بهترینها نیستی!" به جای آن باید گفت " رفتار تو بد است و تو چون خوبی باید آن را جبران کنی! " به خودمان هم باید همین را بگوییم تا نور وجودمان خاموش نشود.

بنابراین حتی احساس گناه هم باید روی محور تعادل قرار بگیرد. یعنی اینقدر به خود سخت نگیرید که احساس گناه شما را به ناامیدی از رحمت حق (که شرک است)و به خودآزاری و تخریب برساند و از طرفی هرگز نگذارید احساس گناه واقعی در شما از بین برود و بی تفاوت بشویدو این شما را دچار عجب و غروری در برابر خدا بکند که انگار تا ابد مهلت دارید!(چون بی تفاوت بودن به احساس گناه دل را سخت می کندو ممکن است خدای نکرده به دسته ای تبدیل شویم که خداوند مهر به دلشان می زند و دیگر هیچ چیز تکانشان نمی دهد!)

تمرین : یک یادداشت روزانه ی احساس تقصیر درست کنید و هر لحظه که احساس تقصیر می کنید در آن یادداشت کنید. بعد آنها را به دو دسته ی کاذب و صادق تقسیم کنید.جلوی کاذبها بنویسید : " اینها فقط خیالات من هستند و هیچ کدام واقعی نیستند. من به اندازه ی کافی خوب هستم."

جلوی احساس گناههای صادق بنویسید : " احساس گناه به تنهایی کافی نیست! برای جبران آن چه باید بکنم تا بتوانم نور وجودم را دوباره پیدا کنم؟ "

 سومین چیزی که در این مبحث درباره ی آن صحبت می کنیم خود گناه و تقصیر است. در واقع در ادامه ی احساس گناه صادق ما نتیجه گیری می کنیم که گناه یا خطایی از ما سر زده و همان باعث شده در درونمان نور وجودمان رو به خاموشی برود.در شریعت می گویند در این جا اولین کار بعد از پذیرش گناه اعتراف به گناه نزد خداوند و توبه است و سپس برگشت از گناه و جبران آن. شما این مبحث را در کتب دینی می توانید مفصل مطالعه کنید .

حالا به مهم ترین قسمت درس رسیده ایم. اینکه چه مراحلی را بعد از انجام یک اشتباه یا گناه باید طی کنیم تا دوباره بتوانیم نور وجودمان را پس بگیریم؟

در قوانین توانگری هم می گویند بعد از انجام گناه یا تقصیردر ابتدا جبران آن مهم است. برای این کار اول باید آن را جبران ذهنی کنید! یعنی چه؟ یعنی در ذهنتان اتفاقی را که افتاده مرور کنید درست مثل یک فیلم.وقتی به آستانه ی انجام اشتباه یا گناهتان رسیدید ذهنا" مجسم کنید که این بار رفتار درستی از شما سر می زند! این کار برای اینست که با انجام عمل جبران ذهنی،به میزان خطایی که مرتکب شده اید پی می برید و کم کم عادت می کنید وقتی در شرایط مشابه قرار گرفتید  کار و رفتار درستی را در پیش بگیرید. بعد از جبران ذهنی مرحله ی جبران عملی گناه است. تا وقتی ما گناهانمان را جبران نکرده باشیم ضمیر ناخودآگاه ما خود را گناهکار و مستحق تنبیه می بیند بنابراین ما اوضاع و شرایطی را به خود جذب می کنیم که در آن تنبیه بشویم!بدون جبران عملی گناه نمی شود وارد مرحله ی بعد که ترمیم نور وجود است بشویم.

بعد از جبران عملی گناه نوبت ترمیم نور وجود می رسد.

برای ترمیم نور وجودمان که باعث می شود ضمیر ناخود آگاه ما باور کند که ما به اندازه ی کافی خوب و لایق دریافت بهترینها هستیم ، چه باید بکنیم؟

باید اول جبران ذهنی و بعد جبران عملی گناه را انجام بدهید( این همان است که در دین گفته می شود مثلا" حق الناس باید پرداخته بشود والا توبه معنی ندارد! و دبی فورد هم در این باره توضیح می دهد که بدون جبران گناهان گذشته، آینده تکرار گذشته خواهد بود!)

بعد از آن برای ترمیم نور وجود، لیست گناهانتان را مرور کنید و ببینید در هنگام انجام هر گناه کدام ویژگی خوب شما کمرنگ بوده است. مثلا" در دعوا با مادرتان مهربانی و گذشت شما کم بوده و همین باعث سر زدن خطا از شما بوده است. بعد از جبران ذهنی و عملی اشتباهتان، اگر می خواهید واقعا" ضمیر ناخودآگاهتان قبول کند که شما براستی دوست داشتنی و خوب هستید باید دوباره نور چراغ مهربانی را در وجودتان روشن کنید یعنی دنبال راهکارهای عملی بگردید برای اینکه مهربانی را در شما زیاد کند. یعنی جلوی هر ویژگی مثبت بنویسید با چه مصداق های عملی و مشارطه برای انجام آن می توانم نور آن ویژگی را در خودم روشن تر کنم؟

مثلا" مادر شما دوست دارد با او مهربان باشید و به حرفهایش گوش بدهید. حالا نوبت مشارطه کردن برای انجام کارهاییست که می تواند نور مهربانی را در شما بیشتر بکند. در این موارد یادتان باشد کارهایی که طرفتان می خواهد و دوست دارد انجام بدهید نه کاری برای از سر باز کردن خودتان! مثلا" اگر مادرتان به نوازش شما نیازدارد دنبال شستن ظرف که از نظر شما راحت تر است نروید!

بعد از این مرحله می توانید جلوی آینه بروید و به خود بگویید : " من مهربان هستم. من به اندازه ی کافی خوب هستم." در واقع تا قبل از جبران گناهان و ترمیم نور وجود اگر هزار بار به خودتان بگویید من خوب هستم، ضمیر ناخودآگاهتان آن را باور نمی کند!

خوب! یک بار دیگه یادآوری می کنم که تا زمانی که ما در اعماق وجودمان خودمان را به اندازه ی کافی دوست نداشته باشیم و لایق بهترینها ندانیم، یعنی نور وجودمان را پیدا نکرده باشیم چون دنیا بازتاب رفتار و احساس ما با خودمان است ، دنیا و شرایط آن می پیچد تا به ما احساس بی ارزشی بدهد.در این موارد اگر روزی صد تا نامه هم به فرشته ها بنویسیم نمی توانیم به نتیجه برسیم.

همون طور که گفتم پیدا کردن نور وجود مراحل دیگه ای داره که نمیشه اینجا گفت چون نیاز به این داره که شما دوره های قبلی کار روی نیمه ی تاریک را بگذرانید. اماامیدوارم در همین حد آن بتواند به شما کمک کند.